آرمانی آرمانی ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

آرمان آرزوی قشنگ ما

سفر به آهو

تعطیلی پنج شنبه و جمعه رو ما رفتیم آهو .خیلی خوش گذشت ولی این آرمان تنبل دائم می گفت بریم تو خونه نریم بیرون ما هم که می خواستیم بریم بگردیم با هزار ترفند رفتیم و گشتیم و از هوای خیلی خیلی خوبش استفاده کردیم.  بقیه عکسها در ادامه مطلب قربون ژستش برم که تا می خوایم عکس بگیریم میگه صبر کن صبر کن پاشو اینجوری می کنه. آرمانی توی کوچه باغ توی راه برگشت من از بچگیم گفتم که کجای ماشین می خوابیدم، آرمان هم جای خودش را پیدا کرد. ...
9 خرداد 1392

روز نی نی ها

سه شنبه یعنی دو روز پیش وقتی از خواب بیدار شدیم،داشتم به آرمان صبحونه می دادم ، دیدم آرمان تو فکر رفته من گفتم مامان چیه؟تو چه فکری؟ آرمانی گفت مامان امروز چه روزیه ؟ گفتم سه شنبه،شما هم کلاس زبان داری. گفت : نه روز کیه ؟گفتم هیچ کس.گفت : میشه روز نی نی ها باشه،بله؟!میشه روز بچه ها باشه؟!! گفتم بله حتما .بعداز ظهر که عبداله اومد گفتم خبر داری امروز روز نی نی هاست؟عبداله هم گفت چرا زودتر نگفتی دست خالی نیام پیش پسرم.  خاله سوده هم شام پیش ما بود (آخه ارمانی فردا پیش خاله می موند تا من برم مدرسه ) شب که با هم بیرون بودیم یک کیک به مناسبت روز نی نی ها گرفتیم و چند تا هم سی دی به عنوان کادو(سی دی باب اسفنجی -سی دی موش و گربه - و یک سی د...
9 خرداد 1392

آرمانی دیزی خور

جمعه دو هفته قبل برای شام رفتیم فشم. برای آرمان و عبداله سلطانی سفارش دادیم برای من هم دیزی وقتی آوردند آرمان گفت من کباب نمی خورم دیزی می خوام ... آرمان و بابا ...
7 خرداد 1392

تولد بابا جون مهربون

١٤ اردیبهشت تولد بابا بود آرمانی وقتی رفت کلاس من رفتم یه کادو از طرف آرمان و یکی هم خودم خریدم دو دل بودم به آرمان بگم یا نه،آخه می ترسیدم لو بده . اون روز نگفتم تا اینکه یک روز مونده بود به تولدش آوردم کادو کنم ،کادوی آرمان رو دادم خودش کادو کنه ،داشتیم کادو میکردیم که عبداله زنگ زد من هم هم آروم گفتم هیچی نگی.همون موقع آرمان با خنده داد می زد و می گفت بابا ما برات کادو گرفتیم و... من جلوشو میگرفتم تا نگه ولی کلی از دستش خندیدم ... فداش بشم خیلی بلا شده برام. عبداله جون تولدت مبارک زلالترین شبنم شادی را بر لبانت آرزو دارم نه برای امروزت برای فردای هر روزت    ...
7 خرداد 1392

روز معلم روز مادر روز پدر

امسال آرمانی روزهای نامگذاری شده رو درست متوجه شده تازه کمش هم هست میگه روز نی نی ها چی پس کی روز نی نی هاست؟ امسال که اولین سالی بود که آرمان معلم داشت با شوق برای teacher کادو برد. یه کارت هدیه تقدیم به teacher   ...
7 خرداد 1392

نقاشی نقاشی

آرمانی عاشق شبکه پویاست.تا برنامه نقاشی نقاشی رو اعلام کردن گفت من میخوام نقاشی بفرستم ،من هم گفتم تو بکش من میفرستم. اینم از نقاشی نقاش کوچولوی من.(البته من نقاشی رو اسکن کردم فرستادم ولی یه عکس با گوشیم گرفتم که همیشه با خودم باشه) ...
7 خرداد 1392

تولد میثم و مامانش

میثم و مامانش هم مثل من و آرمان تولدشون با همدیگه هست  البته برای اونا با فرق یکی دو روز ولی من و آرمان مال یک روزیم. این هم از تولد میثم و راحله خانم آقا میثم و آرمانی   ...
7 خرداد 1392

همبازی آرمان

کوثر دوست آرمان هست که طبقه بالای ما میشینن.آرمانی و کوثر همبازی خوبین  آرمان و کوثر مشغول بازی توی اتاق آرمان بعضی وقتها هم توی راهرو زیر انداز میندازیم تا اونجا بازی کنن ...
7 خرداد 1392

سفر به مشهد

آرمانی هزار ماشالا بزرگ شده و مسافرت رو آسونتر کرده.اواخر فروردین عبداله جون مرخصی 10 روزه گرفت و من هم با خاله صحبت کردم و یه هفته ای مدرسه نرفتم ،و آرمان هم یک جلسه غیبت کرد و یک جلسه هم که شهادت حضرت زهرا بود و تعطیلی رسمی.خلاصه آماده سفر شدیم. از جاده سمنان رفتیم و از شمال برگشتیم. استراحت 3 ساعته در میان راه(چون چادر زده بودیم آرمان کیف کرده بود.ودیگه هیچ جایی نمیخواست بمونه و دائم میگفت چادر بزنیم) . آرمان و بابا برگشتن از راه شمال اومدیم،این هم آرمان و مامان مونا که عاشق پسر گلش هست آرمانی عاشق آب بازیه ساحل فرح آباد اینجا هم ساحل رامسر ...
7 خرداد 1392